درباره وبلاگ بنام خالق زیبائیهای بیشمار سلام به وبلاگ من خوش آمدید من یه جوونم مثل شما سعی میکنم تو وبلاگم مطالب خوبی بذارم تا هم خودم هم شما استفاده کنیم.... +++++++++++++++++++++ من دختری هستم که همیشه عاشق ولی نه عاشق یک مجنون بلکه عاشق زیبایی های خدا ، به نظرمن انسان باید عاشق باشه تا آخر عمرش . بعضیا فکرمیکنن عاشق شدن به این معنیه که بایدعاشق جنس مخالفش باشه ولی نه ،این نظرمنه ++++++++++++++++ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان lifenet دانشجوی کارشناسی فناوری اطلاعات خوابیده بودم؛ در خواب کتاب گذشته ام را باز کردم و روزهای سپری شده عمرم را برگ به برگ مرور کردم. به هر روزی که نگاه میکردم، در کنارش دو جفت جای پا بود. یکی مال من و یکی مال خدا. جلوتر میرفتم و روزهای سپری شده ام را میدیدم. خاطرات خوب، خاطرات بد، زیباییها، لبخندها، شیرینیها، مصیبتها، … همه و همه را میدیدم؛ اما دیدم در کنار بعضی برگها فقط یک جفت جای پا است. نگاه کردم، همه سخت ترین روزهای زندگی ام بودند. روزهایی همراه با تلخیها، ترسها، دردها، بیچارگیها. با ناراحتی به خدا گفتم: «روز اول تو به من قول دادی که هیچ گاه مرا تنها نمیگذاری. هیچ وقت مرا به حال خود رها نمیکنی و من با این اعتماد پذیرفتم که زندگی کنم. چگونه، چگونه در این سخت ترین روزهای زندگی توانستی مرا با رنجها، مصیبتها و دردمندیها تنها رها کنی؟ چگونه؟» خداوند مهربانانه مرا نگاه کرد . لبخندی زد و گفت: « فرزندم! من به تو قول دادم که همراهت خواهم بود. در شب و روز، در تلخی و شادی، در گرفتاری و خوشبختی. من به قول خود وفا کردم، هرگز تو را تنها نگذاشتم، هرگز تو را رها نکردم، حتی برای لحظه ای! آن جای پا که در آن روزهای سخت میبینی ، جای پای من است ، وقتی که تو را به دوش کشیده بودم!»
نظرات شما عزیزان: دو شنبه 15 / 7 / 1391برچسب:, :: 2:45 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
|